loading...
پرتو علم
م.ح بازدید : 223 دوشنبه 28 تیر 1389 نظرات (0)

 

همان گونه كه امام رضا عليه السلام حالات روانى معجب را تحليل فرمود قهراً به اين نتيجه مى رسيم كه معجب در برابر خداى متعال آن چنان دچار غرور و خود فريبى مى گردد كه مى پندارد خدا بايد و خواه وناخواه! او را از پايگاه رفيعى در روز قيامت برخوردار سازد و تصور مى كند به خاطر اعمال صالحى ـكه بايد آنها را از منن و عطايا و نعم الهى برشمردـمى تواند بر پروردگار خود منت نهد، و به بهانه ايمان خويش، از خداوند، حق و حقوقى را به سانِ طلبكاران خواستار گردد. علاوه بر آن كه بايد گفت اين انحراف روانى باعث مى گردد كه او از استفاده و مشورت با ديگران و استمداد از تفكر و تدبير آنان محروم بماند؛ چون عجب و غرور، وى را به استبداد در رأى سوق مى دهد؛ لذا از سؤال و استفاده از كسى كه عالمتر از اوست استنكاف مى ورزد، و رأى نادرست و افكار و نظريات پوچ و سخيف خويش را انديشمندانه و سنجيده مى شمارد.
آفتها و عوارضى كه بايد آنها را زاده و نتيجه عجب دانست بى شمار است كه يكى از آنها عبارت از تباهى مساعى و كوششهاى انسان مى باشد، و بايد اين حالت را عاملى ضدّارزش دانست كه باعث مى گردد همه كوششها و جدّ و جهدهاى آدمى از اعتبار ساقط شود.
اسحق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
مرد عالم و دانشمندى نزد مرد عابدى رسيد و به او گفت: نمازت چگونه است [ و كمّاً و كيفاً تا چه حدودى در اداء اين فرضيه موفق هستى ]؟
عابد گفت: گريه و حزن و اندوه و انديشناكى تو تا چه پايه است؟
عابد گفت: آن قدر مى گريم تا اشك از ديدگانم فرو ريزد؟
عالم گفت: خنديدن و دلشاد بودنِ تو ـ درصورتى كه از خداوند متعال خائف و بيمناك باشى ـ بهتر از آن است كه زندگانى را با گريستن بياميزى ؛ لكن گرفتار مباهات به خويشتن و عجب و خودپسندى باشى . فردى كه گرفتار به خود باليدن است اعمال و كردارش به سوى خدا اوج نمى گيرد، (بلكه تا فروترين حدّ ـ از نظر درجه و اعتبار ـ سقوط مى كند و بى بها و تهى از ارزش مى گردد).
گويا سعدى با الهام از چنان احاديثى سخنان زير را به رشته نظم آورده كه :

سـخـن مـانـد از عاقلان يـادگـار   ز سـعـدى همين يك سخن گوش دار
گـنـهـكـار انـديشـنـاك از خداى   بسـى بـهتـر از عـابـد خودنمـاى
كه آن را جگر خون شد از سوز درد   كه اين نكته بر طاعت خويـش كـرد
نـدانـسـت بـر بـارگـاه غـنـى   سـر افـكـندگى به ز كبر و مـنى
بـر اين آستان، عجز و مسكينـى ات   بـه از طـاعت و خويشتن بينـى ات

همان گونه كه امام رضا عليه السلام فرمود انسان معجب در خودپسندى تا حدّ دوردستى بلند پروازى مى كند [ كه سرانجام به سقوط و نابودى او منجر مى گردد ] او در اين بلندپروازى حتى نسبت به خدا در موضع يك فرد « منّان » جا خوش مى كند.
على بن ميسره مى گفت: امام صادق عليه السلام مى فرمود:
از منّان بودن بر حذر باشيد.
گفتم: قربانت گردم، منّان بودن چگونه است؟
فرمود: يكى از شما راه مى رود و يا پشت بر زمين مى نهد و پاهاى خود را بالا مى گيرد، [ و آن چنان احساس امنيت و رفاه درونى مى كند و از خود راضى مى گردد ] كه مى گويد: خدايا من فقط آهنگ رضاى تو دارم!
همان امام عليه السلام فرمود:
آن كه براى احدى فضل و فزونى نشناسد بايد او را مُعجب به خويشتن و گرفتار خود كامگى در رأى برشمرد.از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است كه فرمود:
اگر گناه براى مؤمن از عجب و به خود باليدن بهتر نمى بود، خداوند متعال ابداً ميان بنده و ميان گناه او آزادى به وجود نمى آورد.
امام صادق عليه السلام مى فرمود:
براى من جاى بسى شگفتى است كه فردى از رهگذر عمل خويش به عجب گرفتار مى آيد؛ ولى نمى داند كه اين انحراف روانى او چه فرجام سوئى را براى او بارور مى سازد. كسى كه دچار عجب مى باشد و اعمال خويش را از درون مى ستايد، تحقيقاً از راه و رسم هدايت و راه يابى به حق، به يكسو مى افتد و لذا مزايايى را براى خويش مدعى مى گردد كه فاقد آن است، و قهراً بايد او را دروغگويى حرفه اى برشمرد. نخستين و كمترين عكس العمل و بازتاب سوئى كه معجب را آماج خود قرار مى دهد، اين است كه دستاو يزِ باليدن را خداوند متعال از او سلب مى كند تا به او بفهماند كه موجودى حقير و ناتوان است، و ناگزير خود بر خويشتن گواهى دهد كه سخت حقير و بى مقدار مى باشد، همان گونه كه با ابليسِ خودستا و خود پسند چنين كرد.
عُجب عبارت از درختى است كه بذر و دانه آن كفر است، و كاشتگاه و كشتزار آن عبارت از نفاق، و موادى كه آن را تغذيه و سيراب مى كند، عبارت از درخواستها و توقعات نابحق وبى جا و ظلم و ستم مى باشد، و تنه و شاخه و ساقه هاى آن را جهل و ناآگاهى مى پردازد، و برگهاى آن بيراهگى و گمراهى است. و سرانجام، بَر و ميوه آن عبارت از لعنت و محروميت و دورباش از زحمت خدا و جاودانگى در آتش دوزخ مى باشد.
فردى كه معجب به نفساست، و خويشتن و رأى و نظر خود را مى ستايد احمقى بيش نيست؛ چون نمى تواند به انحراف روانى خود پى ببرد. ودر نتيجه بصيرت خويش را در بينش حالاتى كه بايد خود را از آنها برهاند از دست مى دهد، زيرا او گناهان خود را ناچيز تلقى مى كند و نسبت به آنها در بى تفاوتى بسر مى برد.
عمل صالح و پاكيزه عبارت از عملى است كه انسان در انجام آنها به ياد توفيق الهى باشد و اين احساس در او به وجود مى آيد كه پيشرفت او در آن عمل از بركات توفيق خداوند متعال است، و نبايد به خود مغرور گشته و از رهگذر آن دچار خودپسندى گردد و برخدا منت گذارد.
بارى رهنمودها و سيرت هاى الگوساز تربيتى و اخلاقى امام رضا عليه السلام آن چنان غنى و پربار و فراوان است كه بررسى هر يك از آنها به فرصت دور و درازى نياز دارد، و استقصاى همه آنها و بررسى و تحقيق علمى راجع به تك تك آنها نه تنها در اين مجال نمى گنجد؛ بلكه بر اطلاعات و معارفى عميق مبتنى است كه بضاعت مزجاةِ اين بنده بدانها سخت نارساست؛ لذا به پاره اى ارشادات اخلاقى و تربيتى آن امام بزرگوار اشاره كرده و با مرور بر آنها مستفيض شديم.

ادب و نزاكت و ظرافت
در شرح حال وسيرت آن حضرت نوشته اند كه...
هرگز با سخن خويش بر كسى جفا نكرد و بر وى ستم نراند.
تا سخن كسى به پايان نمى رسيد سخن نمى گفت و گفتار او را قطع نمى كرد.
حاجت هيچ كسى را در صورت قدرت و توانايى رد نمى نمود.
پاى خود را هرگز در مقابل كسى دراز نكرد.
هرگز كنار هيچ جليس و همنشينى بر چيزى تكيه نمى كرد.
هيچ يك از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمى كرد؛ بلكه تبسّم مى فرمود.
آن حضرت در تابستانها روى حصير جلوس مى نمود، و زمستانها روى پلاس مى نشست.
جامه هاى خشن مى پوشيد، اما هنگامى كه در ميان مردم ظاهر مى شد داراى سر و وضع آراسته بود.
خير و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاكت و ظريف و لطيف انجام مى گرفت كه هرگز طرف احسان، شرمسار نمى گرديد؛ لذا نوشته اند كه...
بسيار احسان مى كرد و بخششها را پنهانى انجام مى داد، و اكثر اين خيرات را در شبهاى تار [ و بى سر وصدا ] برگزار مى كرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم كلينى ( رضوان الله عليه ) در كتاب خود روايتى از « اليسع بن حمزه » آورده است كه مى گفت:
من در محضر امام رضا عليه السلام بودم كه گروه زيادى از مردم پيرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال و حرام سؤال مى كردند. در اين اثنا مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام عليك يا ابن رسول الله! من يكى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مى گردم و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چيزى براى من باقى نمانده كه با آن بتوانم حتى يك منزل از منازل سفر را طى كنم. چاره اى در باره من بينديشيد تا مرا به شهر و ديارم باز گردانيد، كه من در شهر وديارم فردى توانمند و مالدار مى باشم. به من كمك كنيد كه وقتى به وطنم رسيدم از جانب شما به همين مقدار به فقراء هزينه رسانم و به آنها بخشش كنم؛ چون تهيدست و مستحق اِمداد مالى نيستم. حضرت به او فرمود: بنشين كه خداى تو را رحمت كناد. سپس آن حضرت رو كرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن كه مردم از پيرامون او پراكندند، و فقط آن مرد خراسانى و سليمان جعفرى و خيثمه و من در آن جا مانديم. حضرت فرمود به من رخصت دهيد به اندرون منزل بروم. لحظه اى گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بيرون آورد ...
..و فرمود: مرد خراسانى كجاست؟
عرض كرد: اينجا.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و مخارج خود را با آن تأمين كن و لازم نيست در ديار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء كمك كني، و از سراى ي من خارج شو كه من تو را نبينم و تو نيز مرا نبينى [ كه مبادا هر دو شرمسار گرديم ].
سليمان به آن حضرت عرض كرد: قربان! عطاى فراونى به اين مرد مرحمت فرمودى و او را مورد مهر خويش قرار دادى ، چرا از پشت در و از خفا اين كار را برگزار فرمودى ؟
فرمود: بيم آن داشتم كه ذل و خوارى سؤال و خواهندگى را از رهگذر بر آوردن نيازش در چهره او مشاهده كنم. آيا نشنيده اي كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة، والمذيع بالسيّئة مخذول، والمستتر بها مغفور له، كسى كه پنهانى و بى سرو صدا احسان مى كند اين كار او معادل با هفتاد حج مى باشد، و كسى كه بدى و گناه را افشا و آشكار مى سازد خوار و فرومايه خواهد گشت، و آن كه گناه و بدى را مخفى مى دارد اميد آمرزش براى او وجود دارد...
سپس فرمود: آيا اين بيت به گوش تو نرسيده است كه:

متى آته يوماً اطالب حاجة   رجعت الى اهلى و وجهى بمائه

آن كسى را مى ستايم كه اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به سوى اهل و عيالم در حالى باز مى گردم كه آبروى من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگى نباشم.
نيز كلينى آورده است كه...
ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شده و پاره اى از شب را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگونه شد و مى خواست خاموش شود. ميهمان براى ترميم و اصلاح آن دست خود را پيش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا عليه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترميم و اصلاح كرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ميهمانان خود را بكار نمى گيرم [ بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و از هيچ گونه ادب ونزاكتى نسبت به آنها دريغ نمى ورزيم ].
بدين اميد كه خداى متعال ما را از توفيق در التزام به سيرت اخلاقى اين امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرين و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب زندگانى به كار بنديم اين نوشته را به پايان مى برم، و شفاعت او را در روزى از خدا مى طلبم كه هيچ عاملى جز قلب سليم و دل پالوده از آلودگى ها سود نمى بخشد.

برگرفته از مجموعه آثار نخستين كنگره جهانى امام رضا عليه السلام
نوشته دكتر سيد محمد باقر حجّتى
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
برای کامل تر کردن دوستانی که می خواهند از مواردی درباره ی تمامی موارد گلچینی کرده ایم که انشاالله باعث جلب رضایت دوستان گردیده شده باد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 222
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 469
  • بازدید کلی : 15,748
  • کدهای اختصاصی