loading...
پرتو علم
م.ح بازدید : 53 دوشنبه 28 تیر 1389 نظرات (0)

 

از تاريخ هر شهری که سخن به ميان آيد، يکی از نخستين چيزهايی که مورد بررسی قرار می‌گيرد، وجه تسميه‌ی آن شهر و چگونگی و دليل پيدايش نام آن است. شما در آغاز هر کتاب يا مقاله‌ای که پيرامون تاريخ يک شهر نوشته شده باشد، با اين جمله روبرو می‌شويد که « اين شهر را از اين رو فلان نام داده‌اند که....» برخی از اين نام‌ها چندان دور از ذهن و ناآشنا هستند يا در طول تاريخ و به اقتضای تحولات زبانی، آن سان دستخوش دگرگونی و تغيير و تبديل شده‌اند، که پژوهشگر برای يافتن وجه آغازين آن بايد به دلايل و نشانه‌های متعددی متوسل شود و پرنده‌ی خيال خود را به اين سو و آن سو بکشاند تا آن را به خواننده‌ی امروزی بشناساند و او را با دليل نام‌گذاری آن شهر آشنا کند.
نام تهران را بنگريد؛ هر کس برای نام‌گذاری آن وجهی ساخته، و دليلی آورده است، اما هنوز پژوهندگان و تهران‌شناسان در اين زمينه، به ديدگاه يکسانی که پذيرفته‌ی همگان باشد، دست نيافته‌اند. برخی آن را ديگرگون‌شده‌ی «تَهِ ران»، به معنی «زيرِ زمين» گرفته و گفته‌اند که چون مردم آن ديار در هنگام يورش دشمن به زير زمين پناه می‌برده‌اند، اين نام را بر آن نهاده‌اند. برخی گفته‌اند: «ران» يعنی دامنه و «تهران» در برابر «مهران» می‌نشيند، که اولی به معنی «دامنه‌ی پايين» و دومی به معنی «بالای دامنه» است. برخی بر اين باورند که «تهران» به معنی «گرمسير»، در برابر «شميران» به مفهوم «سردسير» است. شماری از پژوهشگران بر اين اعتقادند که «طهران» از ريشه‌ی «طـُـهر» به معنی «پاکی» است، و به دليل وجود رودخانه‌های فراوان، بدين نام خوانده شده است. پژوهشگران ديگری بر آنند که نام آن در اصل «تيران» بوده، که يا از نام فارسی ستاره‌ی عطارد، يعنی «تير» گرفته شده، يا برگرفته از «تئيره» می‌باشد که به استناد کتاب اوستا، نام يکی از قله‌های کوه البرز است.
نام بيشتر شهرهای ايران، از همين دست است، اصفهان و سمنان و کرمان و تبريز و کجا و کجا، همه سرگذشتی پر پيچ و خم دارند و برای دسترسی به وجه تسميه‌ی هر يک يا بايد شکل نخستين آن را يافت و مثلاً از «سپاهان» به «صفهان» و سپس به اصفهان رسيد، يا از «سمينه»، «سکنان»، «سيم و لام»، «سمينا» و «سه مه نان» سرانجام به سمنان رسيد، يا زبان‌ها و گويش‌های ديرينه را فرا گرفت و به معنا و مفهوم نام شهرها دست پيدا کرد و از «کرمن» و «کرمينه» و «کرمان بندا» و «کرمانيا» و «کارمان» و «کريمان» به نام کرمان دست يافت. وجه تسميه‌ی تبريز هم که به قول تاريخ‌نگاران، افسانه‌های خود را دارد و اصل آن را گاه «تـَورز» و «تورژ»، «تورش» و «دورژ» و گاه «تب ريز» و «تارومی» و «ترماکيس» دانسته‌اند. پاره‌ای از شهرهای ما نيز در سال‌های دور و نزديک، نامی نوساخته را بر خود نهاده‌اند و نخستين نام آنان در گذر روزگاران به طاق نسيان و فراموشی سپرده شده است.
اما هنگامی که به نام مشهد می‌رسيم، در نگاه اول، اين سردرگمی و حيرانی از ميان می‌رود و همه چيز چونان آفتاب در برابر ديدگان پژوهشگر رخ می‌نمايد و بی هيچ درنگی حکم می‌دهد که مشهد، محل شهادت امام رضا عليه‌السلام است و از همين رو بدين نامش می‌خوانند. داستان همان گونه که می‌دانيد از اين قرار است که در منطقه‌ی پرآوازه‌ی توس، و در کنار دو ناحيه‌ی معروف آن، يعنی نوغان و تابران، روستايی آباد به نام سناباد وجود داشته که باغ حـُميد بن قحطبه در آن واقع بوده است. هارون الرشيد در همين باغ که به يکی از سرداران ابومسلم خراسانی تعلق داشته، به خاک سپرده شده، و امام رضا(ع) نيز، پيش از رفتن به مرو، در همين باغ توقف کرده، اشاره‌ای داشته‌اند که خود به‌زودی در همان‌جا دفن خواهند شد و همين امر نيز رخ داد و پيش‌بينی حضرت محقق شد و حدود دو سال پس از آن تاريخ، پيکر مطهر امام، پس از شهادت به دست مأمون عباسی در همان باغ به خاک سپرده شد.
از زمان شهادت امام رضا عليه‌السلام در آغاز سده‌ی سوم هجری تا يک قرن بعد از آن، هنوز اين خطه با نام قديمی‌اش يعنی سناباد توس شناخته می‌شده، اما از آن پس، اندک اندک، اين نام‌ها در پرتو نام بلند مشهد علی بن موسی الرضا(ع) رنگ باخته و به فراموشی رفته است.
نخستين کسی که نام مشهد را در کتاب خود آورده، جغرافی‌دان و شهرپژوه سده‌ی چهارم، يعنی اصطخری است که در کتاب المسالک و الممالک خود، به‌صراحت، از حرم امام با عنوان مشهد نام برده و اشاره کرده است که مشهد علی بن موسی الرضا رضوان الله عليهما.. آن جا است؛ يعنی در چهارفرسنگی توس.
پس از او، ابن حوقل است که در کتاب صورةالارض، چنين ياد می‌کند که مقبره‌ی علی بن موسی الرضا(ع) در خارج شهر نوغان، در دهکده‌ای به نام سناباد، در مشهدی نيکو بنياد شده است. در پی اين دو، پژوهندگان ديگری نيز اين نام را بر مرقد امام نهاده و از آن با همين عنوان ياد کرده‌اند.
در قرن پنجم، نيز اين ابوالفضل بيهقی است که از اين جا به عنوان مشهد علی بن موسی الرضا(ع) نام می‌برد. در سده‌های پسين، استفاده از اين اسم گسترش فزون‌تری می‌يابد و نام مشهد، چه با پسوند امام رضا(ع) يا مقدس يا رضوی و چه بدون آن، رواج می‌گيرد.
پس از آن، اندک‌اندک نام سناباد در پرتو نام مشهد فراموش می‌شود و به جای سناباد توس، نام مشهد توس بر قلم‌ها جاری می‌گردد. ترديدی نيست که پيدايش مشهد، و برآمدن آن از روستايی کوچک اما آباد، به نام سناباد، و باليدن آن تا جايی که شهر تاريخی توس را به نسيان کشانيد و کسان بسياری را به اين کانون جديد کوچانيد، همه در پرتو وجود بابرکت امام رضا عليه السلام بوده است.
اينک سخن در اين است که چرا اين خطه را مشهد نام داده‌اند و اين اسم پرآوازه که از دوازده قرن پيش بدين سو، شهرتی روزافزون يافته، به حدی که اينک حتی بدون هيچ افزوده‌ای بر شهری که گرد مزار و بارگاه امام رضا عليه‌السلام واقع شده، اطلاق می‌شود، به چه معنی است؟
همان گونه که پيشتر گفتيم، بيشتر نويسندگان و پژوهندگان تاريخ مشهد، به‌ويژه مشهدپژوهان معاصر، گفته‌اند که چون پيکر مطهر امام رضا عليه السلام در اين شهر مدفون است؛ بنابراين، اين‌جا «محل شهادت امام رضا(ع)» و «مشهد» است و با همين اشاره‌ی کوتاه از کنار آن گذشته‌اند، اما بايد ديد که از روزگار اصطخری بدين سو که اين نام به ميان آمده، آيا همين معنی مراد بوده است؟ يک بار ديگر تعريف اصطخری را مرور کنيم:
مشهد علی بن موسی الرضا رضوان الله عليهما.. آن جا است؛ يعنی در چهارفرسنگی توس.
و تعريف ابن حوقل را بخوانيم که گفته است:
مقبره‌ی علی بن موسی الرضا(ع) در خارج شهرنوغان، در دهکده‌ای به نام سناباد، در مشهدی نيکو بنياد شده است.
اگر بدون پيش‌داوری به اين دو متن بنگريم، خواهيم ديد که در هيچ کدام، نشانه‌ای مبنی بر اين که مشهد به عنوان محل شهادت به کار رفته باشد، به چشم نمی‌خورد. وقتی اصطخری می‌گويد: مشهد علی بن موسی الرضا آن جا است، اشاره به بنايی می‌کند و جايی که متعلق و وابسته به امام رضا (ع) است و زمانی که ابن حوقل می‌گويد مقبره‌ی امام ... در مشهدی نيکو بنا شده، منظورش اين است که محل دفن امام و حرم آن حضرت، ساختمان و بنای زيبايی دارد.
پس از آن نيز همين معنا مراد بوده است؛ چه آن هنگام که مشهد را به توس افزوده‌اند، و اشاره به بنايی در نزديکی شهر توس کرده‌اند، و چه زمانی که آن را با صفاتی همانند رضوی و مقدس آورده‌ند.
برای روشن شدن مطلب، و با اين هدف که ميزان درستی و نادرستی برداشت‌های امروزين آشکار شود، لازم است به کاربرد اين واژه در زبان اصلی آن، يعنی عربی، نگاهی بيندازيم و دريابيم که کاربران قديم و جديد آن، از واژه‌ی مشهد در چه فضايی بهره می‌گرفته و می‌گيرند.
اين جمله‌ی تکراری را يک بار ديگر هم بازمی‌گوييم که وقتی می‌گوييم برداشت‌های امروزين، از اين رو است که بيشتر و شايد همه‌ی تاريخ‌نويسان معاصر، و به‌ويژه مشهدپژوهانی که در اين زمينه اثری از خود به جا گذاشته‌اند، در آغاز نگارش خود، با اشاره به وجه تسميه‌ی مشهد، تنها چيزی را که به عنوان برابرنهاده‌ی آن آورده‌اند: محل شهادت امام رضا(ع) است. اما روشن نيست که اين معادل و معنی برای نام شهر مشهد، از نوشته‌های همين کسان به ذهن و زبان مردم نيز راه يافته، يا از برداشت‌ها و افکار مردم به نگارش‌های محققان کشيده شده است؟
به هر حال، با توجه به شهادت امام رضا(ع) و به خاک‌سپاری آن حضرت در اين خطه، و چون از همان تاريخ بوده است که باغ حميد بن قحطبه به عنوان مزار و بارگاه امام، همه‌ی آوازه‌ی توس و سناباد و نوغان و تابران و چه و چه را فرو نشانده و خود يک‌تنه به ابرشهری بدل شده که قبله‌ی آمال و آرزوها گشته است، به نظر می‌رسد که اين برداشت در حد عادی چندان دور از ذهن نباشد و ناميده شدن اين شهر به مشهد به عنوان محل شهادت آن امام غريب، چندان غريب ننمايد؛ زيرا مشهد از ريشه‌ی فعل شهـِد است، چنان‌که شهادت از همين ريشه برمی‌خيزد؛ بنابراين در ابتدای امر، به‌خصوص برای کسانی که تنها آشنايی اندکی با زبان عربی و معانی و ساختار آن دارند، ترديدی پديد نمی‌آيد که مشهد با شهادت هم‌خانواده و در نتيجه، هم‌معنی است. اما يکی از نکته‌های باريک‌تر از مو در اين‌جا اين است که نخستين بار اين نام را برای شهر امام رضا(ع) در کتاب‌های عربی و از زبان کسانی شنيده و خوانده‌ايم که در گزينش واژگان خود برای يک منطقه ريزبينی داشته‌اند و با دقت تمام آن را بر قلم می‌آورده‌اند، بنابراين، ناگزيريم که برای يافتن و رسيدن به مفهوم آن، فرهنگ واژگانی آنان را در نظر داشته باشيم.
همه می‌دانيم که برای درک معنا و مفهوم يک واژه‌ی عربی ناگزير از کاويدن ريشه‌ی آن هستيم؛ از اين رو، بايد به فرهنگ‌های لغت مراجعه کنيم و پس از بررسی بگوييم:
مشهد از ريشه‌ی «شهـــِد يشهــَـد» است.
وقتی گفته می‌شود شهِد فلان علی کذا يعنی فلانی در باره‌ی آن چيز گواهی داد.
و زمانی که گفته می‌شود: شهد فلان هذا الامر يعنی فلان کس ناظر اين کار بود.
در آيات قرآن نيز همين معنی آمده است: مَا شَهِدنا مَهلکَ أهلِه ؛ يعنی قتل خانواده‌ی او را نديديم.
در اين ميان، هر گاه اين ناظر بودن، به امری زمانی تعلق گيرد، معادل فارسی آن درک کردن و وارد شدن است، يعنی وقتی گفته می‌شود: شهـِد يومَ الجمعة، به اين معنی است که روز جمعه را درک کرده است، اما اگر گفته شود شهد صلاة الجمعة يعنی در نماز جمعه حاضر شده است. هم‌چنين است وقتی اين آيه را می‌خوانيم: فمَن شهـِد مِنکم الشهر فليصُمه ؛ يعنی هر کس از شما که ماه رمضان را درک کرد و داخل ماه رمضان شد، بايد روزه بگيرد.
بدين ترتيب، شهادت به عنوان مصدر اين فعل، يک معنی بيشتر ندارد و آن «گواه بودن و حاضر و ناظر بودن» است، خواه اين گواهی بر زمانی باشد، خواه برای کسی (به سود يا زيان او)؛ از همين رو است که وقتی گفته می‌شود فلان کس در دادگاه شهادت داد، يعنی بر ناظر بودن و آگاه بودن خود از ماجرا صحه گذاشت.
شهادت در زبان عربی امروز کاربرد ديگری هم دارد و آن به عنوان مدرک است؛ يعنی وقتی گفته می‌شود الشهادة الجامعية؛ يعنی مدرک دانشگاهی، و الشهادة الطبية يعنی مدرک پزشکی و شهادة السياقة يعنی مدرک و گواهی‌نامه‌ی رانندگی، که اين کاربرد نيز با معنای اصلی شهادت هيچ منافاتی ندارد.
کاربرد ديگر اين واژه اين است که گاه گفته می‌شود: عالم الغيب و الشهادة؛ يعنی «شهادت» در برابر «غيب» قرار می‌گيرد، به‌راستی که اين کاربرد نيز به‌جا و درست است؛ يعنی هستی و جهان محسوسی که به چشم می‌آيد و ديده می‌شود.
يکی ديگر از معانی شهادت به عنوان مصدر اين واژه، همان معنای رايج آن در زبان فارسی، يعنی کشته شدن در راه خدا است که البته برای رسانيدن اين معنی، به‌ويژه در شکل مصدری يا فعلی (بر خلاف شکل اسمی)، در عربی امروز کمتر از اين واژه استفاده می‌شود و به جای آن مصدر باب ديگری از همين واژه، يعنی استشهاد به کار می‌رود و فعل آن هم به صيغه‌ی مجهول مورد استفاده است؛ يعنی گفته می‌شود: استـُشهد المناضلون، يعنی رزمندگان به شهادت رسيدند، اما هر گاه به صيغه‌ی معلوم بيايد، بدان معنا است که کسی را به گواهی بخواهند؛ مانند اين آيه‌ی قرآن کريم: استشهـِـدوا شهيدين من رجالکم (بقره 282)؛ يعنی و دو شاهد از مردان خود را به شهادت بطلبيد.
واژه‌ی شاهد، يعنی اسم فاعل اين ريشه، نيز بر اساس معنای اصلی اين کلمه، چيزی جز همان گواه و حاضر و ناظر و آگاه را افاده نمی‌کند و اگر از معنای عرفانی آن، که در اشعار فارسی فراوان يافت می‌شود، بگذريم، تنها بر همين معنای گواه و حاضر و ناظر دلالت دارد. حال اگر خواسته باشيم در اين معنا تأکيد بيشتری صورت دهيم و به اصطلاح در آن مبالغه کنيم، شهيد را می‌آوريم، که واژه‌شناسان گفته‌اند، به معنای کسی است که به همه چيز آگاهی دارد، اما اين آگاهی در امور ظاهری است، ولی اگر منظور، امور باطنی باشد، به جای اين واژه کلمه‌ی خبير به کار می‌‌رود.
واژه شهيد در قرآن فراوان به کار رفته است، اما همواره به معنای گواه و شاهد است:
قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ
ثُمَّ اللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُون َ
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ
وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ
يکی ديگر از معانی پربسامد واژه‌ی شهيد که البته در قرآن هرگز به آن معنا نيامده، همان کشته‌ی راه خدا است، که هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی گسترشی فراوان دارد، و از آن‌جا که واژه‌ای در حوزه‌ی دينی و دارای معنايی فرامادی است، مانند بسياری ديگر از لغاتی همچون نماز و حج و چيزهايی از اين دست، قابل ترجمه‌ی دقيق نيست و در زبان‌های ديگر نيز به جای کاربرد واژه‌‌ی Martyr که بارِ مفهومی آن بيشتر در محدوده‌ی غيراسلامی است، از کلمه‌ی Shahid استفاده می‌شود که مخصوص اين حوزه و اکنون در اکثر زبان‌ها واژه‌ای شناخته شده است.
اما کلمه‌ی مشهود، به معنای چيزی است که ديده می‌شود، يا در مورد آن گواهی می‌دهند. در اين چند آيه دقت کنيد:
و شاهد و مشهود (بروج 3)؛ يعنی «و گواه و مورد گواهی»؛ شاهد: پيامبر و مشهود: اعمال امت است.
ان قرآن الفجر کان مشهوداً (اسراء 78)؛ يعنی «قرآن (يا نماز) صبح، همواره (مقارن) با حضور ( يا مورد مشاهده‌ی) فرشتگان است».
ذلک يوم مجموع له الناس و ذلک يوم مشهود (هود 103)؛ يعنی «و آن روزی است که جملگی در آن گرد می‌آيند و همه آن را مشاهده و نظارت می‌کنند».
حال به کلمه‌ی مشهد می‌رسيم که بدون هيچ ترديدی، اسم مکان از همين خانواده است، يعنی جايی برای شهادت. همه‌ی سخن‌هايی که تا اين‌جا گفتيم و شواهدی که ذکر کرديم، برای اين است که بگوييم، گرچه مشهد به هيچ معنايی جز «محل شهادت» نيست، اما اين شهادت تنها و تنها به معنای کشته شدن در راه خدا نيست، می‌تواند برابرنهاده‌ای همچون «محل حضور» و «محل شهود» و «محل گواهی» هم داشته باشد؛ بلکه کاربرد آن در ميان عرب‌زبان‌ها همين است. اندکی درنگ کنيد!
مـَـشهـَـد، و جمع آن مـَـشاهـِـد در زبان عربی به اين معانی می‌آيد:
ـ منظر، منظره، چشم‌انداز؛ مانند «له مشهد رائع؛ يعنی آن را منظره‌ای شکوهمند بود». يا «مشهد وداع أسَر الشهداء في مدينة مشهد؛ يعنی منظره‌ی خداحافظی خانواده‌ی شهيدان در شهر مشهد.»
ـ جايگاه گواهی شهود؛ مانند «جاء فلان إلی المشهد؛ يعنی فلانی به سوی جايگاه شهود آمد.»
ـ صحنه، پرده (در حوزه‌ی هنرهای نمايشی)؛ مانند «مسرحية ذات ثلاثة مشاهد؛ يعنی نمايشنامه‌ای در سه پرده».
ـ اجتماع، انجمن، گردهمايی، جای حاضر آمدن مردمان، محضر مردم؛ مانند «اجتمع الطلاب في مشهد لا مثيل له؛ يعنی دانشجويان در يک اجتماع بی‌نظير گرد هم آمدند.»
ـ حضور، پيش، مقابل، پيشگاه، پيش رو، پيش چشم؛ که اين معنا در زبان فارسی هم کاربرد دارد؛ مانند: «اين جواب به مشهد من که عبدالغفارم داد/ تاريخ بيهقی» يا «مأمون را گفت: نذر کرده بودی به مشهد من ... وليعهد از علويان کنی/ تاريخ بيهقی».
ـ شهادت‌گاه، شهادت‌جای، گورگاه، تربت؛ که اين معنا بيشتر در زبان فارسی رواج دارد.
ـ مشاهده؛ مانند اين آيه‌ی قرآن کريم: فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين کفروا من مشهد يوم عظيم (مريم 37)؛ يعنی دسته‌های مختلف از ميان آنها به اختلاف پرداختند، پس وای بر کسانی که کافر شدند از مشاهده‌ی روزی دهشتناک.
در کنار همه‌ی اينها، يکی از گسترده‌ترين جاهايی که اين واژه به کار می‌رود، در مقابر و بارگاه‌های بزرگان دين و اصولاً جاهای مقدس و متبرک است. عنوان نمونه؛ همه می‌دانيم که امام علی(ع) در مسجد کوفه و در جايی نزديک نجف اشرف کنونی به شهادت رسيده‌اند و سال‌ها قبر مطهر آن حضرت از چشم مردم پنهان بوده است و هنگامی که در زمان امام جعفر صادق(ع)، بارگاه حضرت نمايان شد، آن جا را مشهد الامام علی(ع) ناميدند، که اين نام، پيشتر در کتاب‌های فارسی و اينک در ميان عرب‌زبان‌ها، و برای اشاره به حرم مطهر امام در نجف رايج است؛ يعنی در حالی که امام در کوفه به شهادت رسيده‌اند، محل خاک‌سپاری آن حضرت در نجف را «مشهد» می‌خوانند. «عضدالدوله در بغداد ... درگذشت و به مشهد اميرالمؤمنين علی رضی الله عنه مدفون شد/ تاريخ گزيده».
به همين اعتبار، بارگاه امام حسين عليه‌السلام در کربلا را نيز مشهد حائری خوانده‌اند، که وجه تسميه‌ی آن به حائری از بحث ما بيرون است.
نمونه‌ی ديگر مجموعه‌ای متبرک از بارگاه‌هايی است که سر مطهر شهدای واقعه‌‌ی جانسوز کربلا را در آن به خاک سپرده‌اند و اينک در بخشی از شهر دمشق مورد توجه و رويکرد شيعيان است. اين مزار با عنوان مشهد رؤوس شهداء کربلاء خوانده می‌شود؛ يعنی در حالی که اين شهيدان در سرزمين کربلا به شهادت رسيده‌اند، چون سرهای متبرک آنان در اين‌جا مدفون است، اين مقابر را با عنوان مشهد می‌خوانند؛ که شايد برابرنهاده‌ی فارسی آن «آستانه‌‌ی سر شهيدان» باشد.
در ارتفاعات غربی شهر حلب، و در منطقه‌ای به نام «جبل جوشن»، يا «جبل نحاس»، جايی است که گفته‌اند به هنگام گذر کاروان اسيران کربلا، سر مطهر سالار شهيدان امام حسين(ع) را بر سنگی نهاده‌اند و اثر قطرات خون پاک آن پيکر عزيز، هنوز بر آن سنگ نمايان است. نام اين بارگاه مشهد النقطة يا مشهد رأس الحسين(ع) است؛ چون نقطه يا قطره‌ای از خون حضرت در آن‌جا است. در همان بلندی‌ها جايی نيز به نام مشهد السقط يا مشهد المحسن يا مشهد الدکة است که به گفته‌ی تاريخ‌نگاران يکی از همسران امام حسين(ع) که با کاروان اسيران کربلا به شام آورده شده بود، در آن منطقه، فرزند خود را سقط کرده است. اين بنا در روزگار سيف‌الدوله‌ی حمدانی آباد شده و از آن پس نيز ويرانی‌ها و آبادانی‌های چندی را شاهد بوده است.
شايد به اعتبار همين مشاهد و مزارات باشد که جلال‌الدين مولوی گفته است:

روز عاشــورا همه اهل حلب   باب انــطاکيه اندر تا به شـب
گرد آيد مرد و زن جمعی عظيم   ماتم آن خــاندان دارد مقـيـم
نـاله و نوحه کـنند انـدر بکا   شيـعه عـاشورا برای کربـلا
بشنوند آن ظـلم‌ها و امتـحان   کز يزيد و شمر ديد آن خاندان

در شهرهای حمص و حماة (هر دو در سوريه) نيز بناهايی با نام مشهد الحسين(ع) وجود داشته که اينک نشانی از آن به چشم نمی‌خورد.
در جای ديگری از خاک سوريه، يعنی در ميان جامع اموی، نيز ضريحی است که مورد توجه شيعيان است و معروف است که سر مبارک امام حسين(ع) در آن‌جا مدفون است. آن را نيز «مشهد الحسين(ع) می‌خوانند.
به اين نمونه‌ی ديگر هم توجه کنيد: در سرزمين فلسطين و در منطقه‌ای به نام عسقلان واقع در شمال غزه نيز مسجدی به نام مشهد رأس الحسين(ع) وجود داشته که به گفته‌ی مورّخان، در اطراف آن شماری از صحابه و تابعين نيز مدفون هستند. تاريخ‌نگاران بر اين باورند که به انگيزه‌ای مبهم و تاريک، در روزگار حاکميت فاطميان بر مصر، سر امام حسين(ع) از دمشق، ابتدا به عسقلان و از آن‌جا به قاهره برده شده است.
در کنار همه‌ی اينها، در شهر قاهره نيز مسجد بزرگ و نامداری به نام مشهد رأس الحسين(ع) وجود دارد که به باور مردم، سر مبارک امام(ع) در آن‌جا دفن شده است. در مصر جاهای ديگری هم هست که نام مشهد دارد: مشهد مالک اشتر (درمنطقه‌ی عين شمس قديم)، مشهد محمد بن ابی بکر (درشهر ميت دمسيس از توابع منصوره)، مشهد زين‌العابدين (که سر فرزند امام زين العابدين، يعنی زيد بن علی در آن مدفون است)، مشهد السيدة زينب (در محله‌ی سيده زينب در قاهره)، و مشهد نفيسه و مشهد رقيه و مشهد سکينه و مشهد کلثوم(در قبرستان قريش در کنار مسجد شافعی).
البته تا اين‌جا هر چه آورديم، به گونه‌ای به مزار و بارگاه شهيدان مربوط بود، با اين ترتيب، می‌توان گفت هاله‌ای که بر گرد واژه‌ی مشهد خيمه زده است، هاله‌ای خونرگ و شهيدفام است، و بايد اين اماکن را بدون توجه به آن که فردی در آن‌جا شهيد شده يا نشده باشد، متعلق به شهيدان خواند و در اين فضا، معنای آن يادمان شهيدان خواهد بود. برای توضيح بيشتر، يادآور می‌شود که کاروان بازماندگان شهدای کربلا، پس از رخداد سوزناک روز عاشورا، از مسيری که در آن اختلاف است، به شام و از آن‌جا به مدينه برده شد. توقف اين کاروان و وقايع مربوط به آن، سبب شده است که مردم هر دياری با توجه به باورهای دينی و مذهبی خود، بنايی را به يادبود آن سفر پر سوز و گداز برپا سازند و در طول قرن‌ها آن را محترم و عزيز شمارند و بر گرد آن حلقه زنند و به ياد شهيدان مظلوم کربلا، آن را «مشهد» بنامند، هر چند کسی در آن مکان به شهادت نرسيده باشد.. به تعبيرديگر می‌توان گفت که کاربرد اين واژه در مسير کاروان بازماندگان شهدای کربلا، همچون کاربرد واژه‌ی «قدمگاه» در زبان فارسی و در مسير کاروان کوچ امام رضا(ع) از مدينه تا مرو است.
اما هنگامی که به لغت بازمی‌گرديم چنين نيست؛ بدين معنی که هر گاه آن کس شهيد هم نشده باشد، اما مورد احترام همگان باشد، مزار و بارگاه او را مشهد می‌خوانند؛ مثلاً گفته می‌شود: مشهد سيدتنا معصومة بقم؛ يعنی بارگاه حضرت معصومه در قم، يا مشهد مولانا جلال الدين في قونية؛ آستان حضرت مولانا در قونيه و از اين قبيل. مرحوم سيد محسن امين، در کتاب خطط جبل عامل به هنگام برشماری مزارات پيامبران و دانشمندان خطه‌ی جبل عامل، به 36 نقطه اشاره می‌کند و همه‌ی آنها را با عنوان «مشهد» نام می‌برد.
علامه‌ی دهخدا نيز در لغت‌نامه، علاوه بر مشهد امام رضا عليه‌السلام و مشهد امام حسين عليه‌السلام، 15 منطقه‌ی ديگر را در نقاط مختلف سرزمين ايران برمی‌شمارد.
بنابراين، واژه‌ی مشهد، به صورت عموم برای اطلاق بر مزار و مقبره و بارگاه يا جايی که به نحوی مربوط و متعلق به بزرگان باشد، به کار می‌‌رود. از همين رو است که مثلاً گفته می‌شود: مشاهد مشرفه در مکه؛ يعنی مشهدهای شريف و مقدس در شهر مکه، خواه مزار و مقبره باشد، و خواه مسجد و خانه‌ای متبرک و شريف.
ناصرخسرو در سفرنامه‌ی خود در جايی با عنوان «مشاهد علی در بصره» می‌نويسد:
«در بصره، به نام اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب صلوات الله عليه سيزده مشهد است. يکی از آن، مشهد بنی‌مازن گويند و آن، آن است که در ربيع‌الاول سنه‌ی خمس و ثلاثين از هجرت نبی عليه الصلوة‌ والسلام اميرالمؤمنين علی صلوات الله عليه به بصره آمد و عايشه رضی الله عنها به حرب آمده بوده، و اميرالمؤمنين عليه‌السلام دختر مسعود نهشلی، ليلی را به زنی کرده بود و اين مشهد برای آن زن است و اميرالمؤمنين عليه‌السلام هفتاد و دو روز در آن خانه مقام کرد، و بعد از آن به جانب کوفه بازگشت.
و ديگر مشهدی است در پهلوی مسجد جامع که آن را مشهد باب‌الطيب گويند. و در جامع بصره چوبی ديدم که .... و باقی اين يازده مشهد ديگر، هر يک به موضعی ديگر بود و همه را زيارت کردم».
جالب اين‌جا است که در برخی از کتاب‌های شهرپژوهی، واژه‌ی مشهد را بيشتر متعلق به بناهای منسوب به علويان و فاطميان دانسته‌اند و در پی آن بر اين باور رفته‌اند که به دليل فراوانی بناهای ايشان در عراق و مصر، اين کلمه در آن سرزمين‌ها رواج و گسترش بيشتری دارد و جالب‌تر آن که حتی در باره‌ی تفاوت ميان مشهد و ضريح (البته به معنای حرم) بحث کرده‌اند و يادآور شده‌اند که مشهد جای چهارگوشی است که با گنبد پوشيده شده باشد، ولی سرانجام مسجد و مشهد و زاويه و روضه را به يک معنا دانسته‌اند که در گذر روزگاران و با اختلاف سبک‌های معماری، گونه‌های مختلفی پيدا کرده است؛ گو اين که همه‌ی اين‌ها به معنای جايی مقدس است که برای عبادت و برکت جستن بدان روی می‌آورند.
با اين تفاصيل می‌توان نتيجه گرفت که برابرنهاده‌ی مشهد، به‌ويژه آن گاه که به نام فردی افزوده می‌شود، کلمات محضر و آستان و بارگاه است و مشهد امام رضا(ع) يا مشهد مقدس يا مشهد رضوی، يا نفس کلمه‌ی مشهد که اينک به‌تنهايی بر شهر مشهد دلالت دارد، به معنی آستان مقدس امام رضا(ع) است و جايی که امام در آن‌جا حاضر است و ما در پيشگاه او و در برابر ديدگان بيدار او ايستاده‌ايم و برای وارد شدن به آستانش اجازه می‌طلبيم:
اشهد انک تشهد مقامی و ترد سلامی
... و اين است معنی مشهد، نامی زنده و پويا،
نمادی از زيستن و شهود و حضور،
و سرشار از زندگی و حيات و بالندگی.
حتی اگر آن را به معنای شهادت نيز بگيريم، هيچ‌گاه نبايد از شور و نشاط آن کاسته شود؛ چه شهادت در همان معنای رايج فارسی آن نيز، چيزی جز زندگی و حضور و نظارت نيست.

نقل مقاله بدون ذکر مأخذ مجاز نيست


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
برای کامل تر کردن دوستانی که می خواهند از مواردی درباره ی تمامی موارد گلچینی کرده ایم که انشاالله باعث جلب رضایت دوستان گردیده شده باد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 222
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 214
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 326
  • بازدید سال : 752
  • بازدید کلی : 16,031
  • کدهای اختصاصی