loading...
پرتو علم
م.ح بازدید : 46 دوشنبه 28 تیر 1389 نظرات (0)

- فليسَ اللهَ عَرفَ بالتَشبيهِ ذاتَه، ولا أيّاه وحَدّه مَن اكتَنَهَهُ، ولا حَقيقَته أصابَ مَن مَثَّله، ولابه صَدَّقَ مَن نَهّاه، ولا صَمَدّ صَمَدهُ مَن أشار إليه.

لغت
معرفت: علم و اطّلاع بر خصوصيّات و آثار چيزى است.
تشبيه: نازل كردن چيزى است به مقام ديگرى به مناسبتى.
إكتناه: درخواستن و طلب حقيقت وجوهر و اصل شئ است.
تمثيل: آوردن چيزى كه مناسب و مجانس در مادّه است.
تَنهيَة: رسيدن به نهايت و آخر چيزى است.
الصمَد: قصد كردن مقام متفوّق عالى و او را خواستن.

ترجمه
پس نشناخته است خدا را كسى كه بشناسد ذات او را به سبب تشبيه كردن به چيز ديگر، و به توحيد او نرسيده است كسى كه مىخواهد حقيقت و جوهر او را به دست آورد. و حقيقت و واقعيّت او را درنمىيابد كسى كه به وسيله تمثيل و توجّه به امثال و چيزهاى مناسب با او قدم بردارد. و او را تصديق نكرده است كسى كه او را متناهى بداند و او را متعالى و مقصود نيافته است كسى كه به سوى او اشاره مىكند.

توضيح
در اين پنج جمله: پنج وسيله براى مقام معرفت و توحيد پروردگار متعال از اعتبار ساقط شده است: يعنى شناسايى از راه تشبيهة و به وسيله اكتناه، و از طريق تمثيل، و متناهى قرار دادن، و به سوى او اشاره كردن.
زيرا هر كدام از اين پنج وسيله: در عوالم طبيعى يا در محدوده هاى امكانى نتيجه بخش است، و هم نتيجه مادّى يا محدودى مىتواند بدهد. و چون خداوند متعال منزّه از عالم مادّه و آثار و لوازم عالم طبيعت بوده، و از محدوديّت بيرون است: صحيح نيست كه با اين وسائل، راه معرفت او را پيموده، و نتيجه مطلوب معنوى بگيريم.
و براى خداند كه نور مطلق و مجرّد و نامحدود است: چگونه مىتوان شبيه و شكيل، و يا مجانس و مثيل، قرار داده؛ و يا در جوهر و ذات اصيل او تعمّق كرده و او را در محيط اشاره يا در محدوده متناهى شدن، قرار داد.
و خداوند متعال از عوالم مادّه و طبيعت و زمان و مكان و محدوديّت جسمانى و ذاتى بيرون است: پس ما بايد با وسائل و اسبابى مجهّز باشيم كه بتوانيم به وسيله آن تجهيزات، راه معرفت به عالم لاهوت را پيدا كنيم.
ما هر گونه تشبيه (تشبيه كردن او به غير خود از مخلوقات در جهات و خصوصيّات و صفات ظاهرى) و يا تمثيل (مثل آوردن براى او از مخلوقات از لحاظ ذات و جنس) و يا اكتناهى (بررسي و فرورفتن در ذات و جوهر و حقيقت او با ادراك و نظر محدود و ضعيف خود) در راه معرفت او به عمل آوريم: نتيجه حاصل شده در محدوده عالم امكان و مخلوقيّت و فقر و به اقتضاى درك و فكر ناقص و محدود خود ما خواهد بود.
و همچنين اگر او را متناهى و محدود به نهايات مادّى يا معنوى قرار داده، و يا با اشاره حسّى و يا عقلى او را تحت نظر و توجّه خود محدود كنيم: در اين صورت نيز او را از مقام نور مطلق و نامتناهى و نامحدود بودن تنزّل داده و چون مخلوقات و ممكنات ديگر به حساب آورده ايم.
و امّا تعبير به معرفت در مورد تشبيه، و تعبير به توحيد در مورد اكتناه، و اصابه حقيقت در مورد تمثيل، و تصديق به او در مورد متناهى قرار دادن، و صمد در مورد اشاره كردن به او: هر كدام به خاطر تناسبى است كه با يكديگر دارند.
و توضيح اين جهت آن كه: تشبيه كردن خداوند متعال به چيزى ديگر از جهت خصوصيّات ظاهرى، مناسب باتحصيل معرفت وشناسايى پيدا كردن است.
و تحقيق و تدقيق در جوهر و ذات و حقيقت او كه ممتاز از موجودات ممكن است: مناسب با توحيد و يكتا قرار دادن او است، زيرا توحيد ممتاز و جدا كردن پروردگار متعال است از موجودات و مخلوقات و ممكنات.
و تمثيل و مثيل آوردن براى او از لحاظ در نظر گرفتن مناسبت و تجانس ذاتى: مناسب با درك و بررسيدن به حقيقت او مىباشد.
و متناهى و محدود قرار دادن او كه موجب مضبوط شدن است: مناسب با تصديق و اعتقاد پيدا كردن است كه پس از تصوّر اجمالى حاصل مىشود.
و اشاره كردن ظاهرى يا معنوى به سوى او: مناسب با صمد است كه به معنى قصد مقام عالى و متفوّق باشد.
پس رعايت اين تعبيرات مختلف در موارد بسيار مناسب، آن هم به نحو ارتجال و بىسابقه: دلالت مىكند به حضور علم اين معانى و الفاظ در ذهن امام عليه السّلام.
و اما مجهّز شدن انسان براى تحصيل معرفت: همين طورى كه براى ديدن چيزهاى دور (چون ستارگان)، و يا چيزهاى خيلى كوچك (چون ذرّات نامرئى) محتاج به داشتن تلسكوپ يا ميكروسكوپ هستيم: براى ادارك معارف و حقايق معنوى و روحانى نيز نيازمند به بينايى باطنى و بصيرت قلبى و ديد روحانى هستيم، و اگر نه، نيروهاى بدنى ما فقط محسوسات مادّى را مىتوانند درك كنند، آن هم با شرايط و ضوابط محدود.
(لاتُدرِكهُ الأبصارُ وهو يُدرِك الأبصارَ وهو اللَّطيفُ الخبير) 6/103.
5 - ولا ايّاه عَنَى مَن شَبَّهه، ولا لَه تَذلَّل مَن بَعَّضَه، ولا إيّاه أرادَ مَن توهَّمه

لغت
عَنى: قصد كردن است با اظهار آن.
تَذّلّل: خوارى و كوچكى است در مقابل آن كه بزرگتر است.
تبعيض: موضوعى را كه داراى مقدار است قسمت كردن است به اجزاء.
اراده: طلب كردن چيزى است با انتخاب آن.
توهُّم: با خيال ذهنى چيزى را متمثّل كردن است.

ترجمه
و نه او را قصد جدّى كرده است كسى كه او را تشبيه نموده. و نه در مقابل او و براى او خوار وكوچك شده آن كه او را تبعيض و تجزيه كرده است. و نه او را اراده نموده و خواسته است كسى كه با خيال خود او را تمثّل كرده است.

توضيح
پنج جمله گذشته مربوط بود به شناسايى خداوند متعال. و اين سه جمله مربوط است به آنچه در نفس خود انسان است در رابطه با خداوند متعال عَنى، تذلُّل، إراده.
زيرا عنى: به معنى قصد با ظهور آثار آن در خارج و تذلّل: به معنى خوارى و كوچك شدن در مقابل بزرگتر، و اراده: طلب كردن با انتخاب و اختيار: هر سه معنى مربوط مىشود به خود نفس انسان، البته در رابطه با پروردگار متعال.
و اين سه معنى نيز از انسان كه در رابطه با خداوند متعال صورت مىگيرد: در اين سه مودر [تشبيه، تبعيض، توهّم] منفى و بىنتيجه شمرده مىشود.
توضيح آن كه: ظهور قصد و عنايت براى خداوند متعال در مورد تشبيه او به مخلوق، و تذلّل براى او در مودرى كه او را تبعيض و داراى أبعاض دانسته، و طلب و اختيار او با متمثّل كردن خيالى او: لغو و بىاثر خواهد بود؛ زيرا چون پروردگار متعال را به ديگرى كه مخلوق او است تشبيه كنيم، و يا او را داراى أبعاض و اجزاء بدانيم، و يا با تمثّل خيالى او را در ذهن خود مجسّم سازيم: صددرصد از مقام الوهيّت كه نامحدود و نور مجرّد نامتناهى مطلق است: منحرف شده، و از حق تعالى به غير او متوجّه شده ايم.
و اما جهت انتخاب و تناسب اين سه كلمه، در سه مورد مذكور: براى اين است كه، عنايت داشتن ملازم است با عظمت و مورد توجّه و احترام بودن و تجليل طرف، و چون خداوند عزيز و جليل تشبيه و تنزيل به مرتبه مخلوقات گرديد: قهراً سزاوار تجليل و احترام نگشته، و عنايت و توجّه مخصوص به او لغو خواهد شد.
و همچنين تذلّل و تحقّر لازم است در مقابل عظمت و جلال و مقام بالا و بلند پروردگار متعال صورت بگيرد، و چون طرف تذلّل تبعيض و تجزأه و تقسيم به أبعاض و أجزاء گردد: قهراً آن عظمت و جلال شكسته شده، و مقام رفيع و عالى او انحطاط پيدا خواهد كرد، و در اين صورت موردى براى تذلّلأ و انكسار و خشوع باقى نخواهد بود.
و در مورد توجّه به معبود موهوم و خيالى نيز چنين است، و او هرگز قابل طلب و خواستن و اختيار كردن نمىباشد.
پس در نتيجه بايد توجّه داشته باشيم كه: عنايت براى پروردگار متعال، و تذلّل در مقابل عظمت از، و طلب و انتخاب از: مىبايد پس از تحقق معرفت و توحيد مقام او باشد.
و از اين نظر است كه: در آغاز خطبه شريف فرمود: أوّلُ عبادةِ الله مَعرفتُه وأصلُ معرفةِ اللهِ توحيدُه.
و كسى كه معرفت او روى پايه تشبيه مقامات و صفات و افعال پروردگار متعال بر ديگرى كه همه مخلوق عاجز و محدودند، باشد، و يا مبتنى بر تبعيَ و تركيب وجود منزّه او است، و يا براساس توهّم و خيالبافى او را توجّه مىكند: چنين انسانى از مقام معرفت و توحيد او محروم خواهد بود.
6 - كلُّ مَعروفٍ بنفسِهِ مصنوعٌ، وكلُّ قائم فى سِواه مَعلولٌ.

لغت
معروف: شناخته شده با تمييز خصوصيّات.
نفس: شخصيّت وجودى يك چيز.
معلول: مريض و عليل، مقابل سالم.

ترجمه
هر چيزى كه شناخته شده به نفس و خود وجود او بشود: ساخته شده ديگران و مخلوق است، و هر آنچه در ديگرى تقوّم دارد: معلول است.

توضيح
همه موجودات از دو حال بيرون نيستند: يا به اصطلاح جوهر است، يعنى خود استقلال در موجوديّت داشته، و در پيدايش و قوام خود نيازمند به ديگرى نيست.
و يا عَرَض است كه وجود پيدا كردن و قوام او محتاج است به ديگرى، يعنى موجوديّت او در موضوع ديگر ظاهر و متحقّق مىگردد.
اول - مانند جمادات و نباتات و حيوان و غير آنها.
دوم - مانند عوارضى كه به آنها عارض مىشود، و از كيفيّات و نسبتها و مقادير و صفات نفسانى و غير آنها.
و در اين دو جمله منزّه بودن پروردگار متعال از محيط همه آنچه وجود امكانى داشته و مخلوق هستند: بيان شده، و ضمناً جهت بيرون شدن نيز روشن گشته است.
و تعريف و تعبير از جوهر و عرض به اين دو جمله: جامعتر و روشنتر و بهتر است از تعريفيهايى كه در كتب معقول نوشته شده است، و به موجب اين دو جمله، جوهر آن چيزى است كه به خودى خود و به نفسه مورد شناسايى قرار بگيرد. و عرض آن چيزى است كه در وجود ديگرى تقوّم پيدا كند.
و براى اين دو عنوان: دو اثر لازم ذكر شده است.
1 - هر معروف بنفسه ناچار مصنوع است.
2 - و هر متقوّم در ديگرى قهراّ معلول است.
امّا اول: زيرا چيزى كه به خود او و با شخصيّتش شناخته بشود: محدود و محاط فكر و نظر قرار گرفته، و از عنوان نور مجرّد نامحدود نامتناهى خارج گشته، و چون مصنوعات بشر و ساخته شده هاى او، شناخته شده به خصوصيّات و تمييز داده شده، واقع خواهد شد.
و اين معنى با جمله اول خطبه - أوّلُ عِبادةِ مَعرفتُه، منافاتى ندارد، زيرا آن معرفت مطلق است، به هر نحوى كه درباره پروردگار متعال جارى و واقع مىشود. و در اين جا معرفت بنفسه، يعنى به شخصيّته و خصوصيّته، ذكر شده است، و اين معنى درباره خداوند متعال صدق نكرده، و شامل تمام مخلوقات (مطلق جواهر جسمانى و غيره) خواهد بود.
و امّا دوم: زيرا چيزى كه در وجود خارجى و تقوّم خود محتاج به موضوع ديگرى بوده، و بنفسه تقوّم و برپايى ندارد: ناچار وجود ضعيف و معلولى داشته، و در ادامه هستى خود لازم است به ديگرى تكيه كرده، و در ظلّ امداد و پشتيبانى او خود را اداره كند، و چنين موجودى نخواهد توانست ديگرى را به وجود آورد.
پس اين دو ضابطه نيز در بحث معرفت خداوند متعال، بايد منظور باشد او معروف بنفسه نتواند باشد، و او قائم در ديگرى نيز نخواهد بود.
7 - بصُنعِ الله يُستدَلّ عليه، وبالعُقولِ تُعتَقُد مَعرفتُه، وبالفِطرةِ تَثبتُ حُجّتُه.

لغت
صُنع: عملى است كه روى دقّت و علم و حذاقت صورت گيرد.
استدلال: طلب هدايت و راهنمايى كردن.
عقل: تشخيص صلاح و فساد در زندگى، و سپس ضبط نفس است بر آن.
اعتقاد: محكم كردن و بستن چند چيز در نقطه معيّن.
فطرت: خصوصيّاتى كه در خلقت ابتدائى هست.
حُجة: آنچه را كه در مقام اثبات دعوى به آن متوسّل مىشوند.

ترجمه
با أعمال دقيق و حكيمانه او راهنمايى مىشود به سوى او، و با عقول صاف محكم و به هم بسته مىشود معرف او، و با فطرت پاك اوّليّه انسان اثبات مىشود حجّت او.

توضيح
اين سه جمله در رابطه با اسباب و مقدّمات معرفت و براى بدست آوردن آن ذكر شده است، و براى اين معنى سه امر به ترتيب بيان فرموده است: صُنع، عقل، فطرت.
اوّل: مصنوعات و أعمال خارجى پروردگار متعال است كه روى برنامه هاى بسيار دقيق و حكيمانه و با تدبير لطيف صورت گرفته است.
دوم: نيروى عقل است كه: از نفس و ذات آدمى متكوّن شده و وسيله تشخيص معارف و علوم و حقايق گردد، و اين نيرو نه خارج از وجود انسان است، و نه جزو حقيقت اصلى او.
سوم: فطرت أصيل و ذاتى انسان است كه روى آن صفات و خصوصيّات و نيروها تربيت شده است.
مصنوعات در مرحله اول: با لطف و دقت و حكمت و نظمى كه دارند، انسان را به جانب خالق حكيم قادر عالم هدايت مىكنند.
و در مرحله دوم: عقول كه تشخيص دهنده خير و صلاح و حق و باطل و ضبط و حبس كننده نفوسند بر خير و حقّ: آنها را در اين شناسايى و معرفت استوار و محكم ساخته و در نتيجه وابستدي و اعتقاد قلبى ايجاد مىكنند.
و در مرحله سوم: نوبت به فطرت راسخ و نيروهاى ثابت و خالص انسانى منتهى شده، و حجّت الهى كه ظهور و ثبوت حقّ و برقرار شدن جلوه هاى معرفت است: روشن و ثابت و تمام و متجلّى گردد.
و در قرآن مجيد نيز به اين مراحل سه گانه اشاره مىفرمايد:
أوَلَو كانَ آباؤُهُم لايَعقِلُونَ شَيئاً ولا يَهتَدون 2/170
فأقِم وَجهِكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطرتَ اللهِ الَّتى فَطَر النّاسَ علَيها لاتَبديلَ لخَلقِ الله 30/30.

8- خَلقَ اللهُ الخَلق حِجاباً بينَه وبينَهم، ومُبايَنَتُهُ إيّاهُم مُفارَقتُه إنّيّتَهُم.

لغت
حِجاب: حائلى كه مانع باشد از تلاقى دو چيز.
مبايَنت: از هم جدا شدن با انكشاف بعد از ابهام.
مفارَقت: جدا گشتن و متميّز شدن.
إنّيّت: تحقّق، مصدر انتزاعى است از إنَّ.

ترجمه
خلق فرموده است خداوند متعال مخلوقات و موجودات را به حالت حجاب بودن آنان در ميان خداوند و ايشان، و از هم جدا شدن و فاصله پيدا كردن پروردگار متعال با آنان: از لحاظ خصوصيّت إنّيّت و تحقّق وجودى آنان است.

توضيح
چون براى تحصيل معرفت إلهى: مقدّمات سه گانه اى ذكر شد: اشاره فرمود به دو جهت از موانعى كه در اين راه موجود است:
1 - وجود خود موجودات و ظهور و خودنمايى آنان است كه در مقابل تجليّات حقّ تعالى و ظهور و آشكار شدن نور او و در قلوب پاك بندگانِ خالصِ خداوند سبحان: مانع و حجاب گشته، و از توجّه پاك و صاف آنان حائل مىشود.
توضيح آن كه: خداوند متعال نور مجرّد و مطلق و منزّه از هرگونه قيد و حدّ و عوارض و فقر و تحوّل و ضعف است. و چون ما از هر طرف در احاطه موجودات بوده، و آنچه مىبينيم: جسم و مركّب و مقيّد و محدود و عارض ومعروض و حالّ و محلّ و تحوّل و ضعف و فقر و جهل و فنا و حدوث است: قهراً فكر ما در همين رابطه و در اين محدوده مىتواند اظهارنظر و تأمّل و دقّت نمايد و در صورتى كه بخواهد به مسائل ماوراء طبيعت و خارج از جهان مادّه و مخصوصاً خارج از عوالم خلقت بطور كلّى، توجّه كند: قهراً لازم است فكر خود را از اين افكار مادّى و توجّهات به موجودات طبيعى و بلكه از همه عوامل وجود، تخليه و تنزيه نموده، و در جهت منفى و مقابل آنها به نظر و دقّت بپردازد.
و اين معنى خود از مشكلات تحقّق پيدا كردن اين توجّه است كه مىتواند ذهن خود را از آلودگيها و تعلّقات و نقش و رنگ و جلوه هاى عوالم خلق تصفيه و تزكيه و تخليه نموده، و اين حجاب گسترده بزرگ و محيط و فراگير را بركناركرده، و به عالم ماوراء خلقت كه هيچ گونه انس و سابقه فكرى و خارجى ندارد، توجّه كند.
2 - حقيقت إنّيّت و تحقّق خالق و مخلوق است:
آرى تحقّق هستى در خالق متعال: به نحو أزليّت و أبديّت و ثبوت و وجوب و غنى و بذاته و فى ذاته و تجرّد و نامحدود و به حيات مطلق ذاتى است.
ولى إنّيّت و تحقّق وجود مخلوقات به كيفيّت حدوث و ناپايدارى و فقر و جسمانيّت و محدود به حدود و به حيات محدود و معيّن و احتياج، مىباشد.
پس اين دو حجاب (موجودات خارجى، انّيّت داخلى) بزرگترين مانع و حاجب انسان مىشوند: در راهِ رسيدن به حقيقت و توجّه به نور نامحدودِ پروردگار متعال و ارتباط با عالم لاهوت.
و لازم است فكر انسان موحّد از اين دو جهت كاملاً تخليه گردد.
و امّا تعبير به مباينت: زيرا مباينت عبارت است از روشن شدن و انكشاف ميان دو چيز پس از آن كه ابهام و تاريكي بود، و اين معنى متناسب با فيمابين خالق و مخلوق است، كه اشتراك مفهومى اجمالى در وجود و صفات عمومى وجود دارند، و با توجّه به حقيقت إنّيّت آنها اين اجمال و ابهام برطرف مىشود.
و أمّا تعبير به إنّيّت: زيرا موجودات از اين جهت جدا گشته و امتياز و افتراق پيدا مىكنند، نه از لحاظ مطلق وجود.
پس مباينت فيمابين خالق و مخلوق: از نظر خصوصيّات تحقّق وجود آنها (إنّيّت) است.
و نسخه بدلهاى مختلف در اين دو جمله: متناسب و درست نيست.
9 - واِبتداوُه إيّاهُم دَليلُهم على أن لا ابتِدائ لَه، لعَجزِ كلِّ مُبتدَءٍ عن ابتِداءِ غِيرِه. واِيداؤه إيّاهم دَليلُهم على أن لاأدَواتَ فيه، لِشهادةِ الأدَوات بفاقةِ المُتآدِين.

لغت
إبتداء: آغاز كردن و شروع نمودن بدون سابقه.
إيداء: تقويت كردن و آلات و أدوات دادن.
تآدِى: أدوات و آلات برگرفتن.

ترجمه
و آغاز كردن خداوند متعال به ايجاد آنان: دليل است بر آن كه خود او را ابتدائى نباشد، زيرا كسى كه در مرتبه اول ايجاد شد: عاجز است از ايجاد ديگرى.
و تقويت و آلات دادن بر آنان: دليل است بر آن كه او را اسباب و آلاتى در ايجاد و فعل خود نيست، زيرا بودن آلات شهادت مىدهد به فقر و نيازمندى كسى كه در افعال خود اسباب و آلات مىگيرد.

توضيح
چون اختلاف إنّيّت (از نظر خصوصيّات تحقّق وجود) در ميان خالق متعال و مخلوق، ثابت و روشن گرديد: در اين دو جمله اشاره مىشود، به دو جهت از جهات مباينت در إنّيّت فيمابين خداوند و موجودات.
1 - تحقّق وجود در خلق به نحو حدوث است، و خداوند متعال آن را بدون سابقه ايجاد فرموده است، ولى ذات خداوند متعال أزلى و قديم بوده، و ابتدائى او را نباشد: زيرا اگر ابتداء و آغازى در تحقّق وجود او (إنّيّت) صورت مىگرفت: نمىتوانست ديگرى را ايجاد كند.
توضيح آن كه: چيزى كه تحقّق وجود او به نحو حدوث يعنى محدود به حدّ زمانى يا به حدّ ذاتى بوده، و از خود تحقّق و استقلال در وجود نداشته، و فقير و عاجز و محدود و محتاج به ديگرى است: چگونه مىتواند با قدرت و اختيار و اراه تامّ مستقلّى، به ايجاد و ابتداء مخلوق ديگرى شروع كند؟
آرى چيزى در جهت ابتداء اختيارى از خود ندارد: از جهت بقاء و ادامه حيات و انتهاء وجود نيز اختيارى نخواهد داشت.
پس خداوندى كه خالق موجودات است: محال است كه خود ابتداء و آغاز داشته، و حادث و محدوث باشد.
در خطبه توحيد نهج البلاغه مىفرمايد: سبَق الأوقات كَونُه، والعَدَم وجودُه، وَالإبتداءَ أزلُه.
2 - إنّيّت و تحقّق وجود در موجودات به طورى است كه در مقام انجام عمل و در هر حركت و فعلى محتاج به اسباب و آلات و وسائل داخلى و خارجى هستند. ولى در مقام لاهوت هرگونه اسباب و آلات و وسائل منتفى بوده، و هرگز نيازى به آنها نيست، آرى ذات نامتناهى و نامحدود ذاتاً و قدرتاً و علماً و حياتاً، و نور مجرّد أزلى أبدى مطلق: خود مبدأ موجودات و موجد أسباب و آلات و پديد آورنده همه موجودات است، و چگونه فرض توان كرد كه كارهاى او به وسيله آلات و اسباب صورت بگيرد.
پس دادن آلات و أدوات و ايجاد موجودات به اين كيفيّت: اثبات چگونگى و خصوصيّت إنّيّت مخلوق را مىكند، و چون تحقّق خصوصيّت وجودى مخلوقى براى ما روشن و معلوم گرديد: خواهيم دانست كه إنّيّت واجب قهراً مباين با إنّيّت مخلوق محدود خواهد بود.
و گذشته از اين: خود أدوات و اسباب براى رفع احتياج و در صورت فقر و ضعف و عدم استقلال ذاتى استعمال مىشوند، و چون غناى مطلق نامتناهى ذاتى بود: بودن آلات و أدوات لغو و بىفايده مىشود.
10 - و أسماوُهُ تَعبيرٌ، وأفعالُهُ تَفهيمٌ، وذاتُه حقيقة، وكُنهُه تَفريق بينَه وبينَ خَلقِه، وغُيورُه تَحديدٌ لما سِواه.

لغت
تعبير: بيان و روشن كردن آنچه پوشيده است.
حقيقة: چيز ثابتى كه واقعيّت داشته باشد.
كُنه: جوهر و ذات و أصل شئ است.
غُيور: مغاير بودن كه غير شئ باشد.

ترجمه
و أسماء پروردگار متعال فقط براىروشن كردن و بيان حقيقت الوهيّت و ذات مجرّد نامحدود است، چنان كه افعال او كه در خارج ظهور پيدا مىكند براى فهمانيدن سعه و نامتناهى بودن و قدرت تامّ ذات است، و ذات او حقيقت واقعيّت دار و ثابت و ازلى و ابدى و قائم به خود است، و كنه و جوهر او با مباينت از مخلوقات او معلوم مىگردد، و مغايرت او با موجودات ديگر با محدود بودن و تقيّد آنها معيّن مىشود.

توضيح
پس از بيان حقايقى از خصوصيّات ذات و صفات و پروردگار متعال، و از خصوصيّاتى كه مربوط به خلق است: نتايجى از اين بيانات گرفته، و به نحو اجمال به آنها اشاره مىفرمايد:
1 - اسماء حُسنى كه در قرآن مجيد ذكر شده و تا نود و نه اسم شمرده اند: همه براى معرّفى ذات مجرّد نامتناهى است، و اين اسماء مفاهيم مستقلّ جذا از ذات واجب نداشته، و تنها در مقام تبيين و روشن كردن حقيقت مجرّد ذات آورده مىشوند، و حقيقت مطلب آن است كه گفته شد: و نظامُ توحيدِ الله نَفيُ الصِفَاتِ عنه - خ 2.
پس ذكر اين اسماء براى تبيين حقيقت ذات است، نه براى اشاره و دلالت به مفاهيم مستقلّ اين كلمات - خ 2.
2 - افعال و كارهاى او براى تفهيم است: افعالىكه از خلق ظاهر مىوشد: روى غرضهاي مخصوص، و رفع نيازمندى و تأمين برنامه زندگى، و بدست آوردن منافع مقصود است، ولى خداوند متعال احتياج و ضعف و فقرو غرض شخصى ندارد، و افعال او به اسباب و آلات و مقدّمات و وسائل صورت نگرفته، و در زمان ومكان و محدوديت قرار نمىگيرد.
پس افعال او مانند افعال ما نيست كه اين خصوصيات و مفاهيم و معانى متفاهم عرفى را از آنها استفاده كنيم. و حقيقت افعال او براى ما مجهول بوده و قابل فهم نيست، و اين اندازه مىفهميم كه: افعال خداوند متعال ظهورات و تجلّيّاتى است از صفات ذاتى، و به نحو خالص و پاك صورت گرفته، و هيچ گونه غرض و مقصد شخصى و يا آلات و اسبابى در آنها بكار نمىرود. و در نتيجه بايد گفت كه: افعال او براى تفهيم مقام عظمت لاهوت، يعنى ذات مجرّد غيرمحدود و غيرمتناهى است كه به اقتضاى ذات او حيات و قدرت و علم و اراده ذاتى دارد.
پس افعال او نشان دهنده قدرت و مشيت و علم و حيات نامحدود ذاتى و بذاته مىباشد - خ 29.
3 - آنچه حقيقت متأصّل و بذاته و ازلى و ابدى و پايدار مطلق كه كوچكترين فقر و ضعف و كمبودى در آنها نباشد: ذات مجرّد نامحدود مطلق است، و آنچه غير او باشد: همه فقيرو محاج و ضعيف و محدود بوده، و اصالت مطلق ذاتى ندارند.
4 - آنچه در رابطه كنه و جوهر او مىتوانيم درك كنيم، اين است كه: كنه و جوهر او جدا از جوهر و ذاتيّات موجودات ديگر است، و ب هر اندازه اى كه از ذاتيّات خلق آگاهى پيدا كنيم، و به هر مقدارى كه در شناسايى آنها تعمّق و تحقيق ممكن بجاى آوريم: خواهيم فهميد كه كنه وجوهر او جدا و مغاير با آنها است.
و اين مغايرت و مقابل بودن و جدا گشتن: او را از اين حدود و قيود و خصوصيّات خلقى تنزيه و تسبيح كرده، و تا اين اندازه باب معرفت را در مقابل ما باز مىكند.
آرى جوهر او از حدّ و قيد و جسمانيّت و تركّب و حدوث منزّه است.
5 - و اين مغايرت و مباينتِ او با خلق، ايجاب نمىكند كه او محدود و مقيّد باشد: زيرا خداوند متعال در مقابل خلق و در عرض مكان و زمان آنها نيست كه خارج كردن مقدارى از جسم محدود به زمان يا مكان موجب محدود شدن دايره محيط ديگرى باشد، بلكه در طول آنها است، آن هم در جهت معنوى.
توضيح آن كه: معلوم شد (خ 2) كه خداوند متعال از حدود مراتب خلق (حدود جسمانى مادىّ، حدود زمانى و مكانى، حدود ذاتى) تنزيه و تسبيح مىشود، و اين نزاهت و رفعت از لحاظ عقلى و روحانى است، نه از جهت جسمانى.
پس نفى حدود به تمام مراتبش از ساحت قدس پروردگار متعال: اثبات نامحدودى مطلق و نامتناهى بودن او را مىكند، اگر چه ضمناً در نتيجه اين دقت و بررسىمراتب وجود: به خصوصيّات حدود مراتب مخلوقات آگاه مىشويم.
11- فقَد جَهلَ اللهَ مَن استوصفَه، وقد تَعدّاه مَن اشتَمله، وقد أخطَأه مَن اكتَنَهه.

لغت
استصاف: طلب و خواستن توصيف چيزى از خود يا از ديگرى.
تعدّى: اختيار تجاوز به حقوق ديگرى.
اشتمال: اختيار احاطه كردن با پوشانيدن آن.
أخطأ الطريقِ: عدل عنه.
اكتناه: خواستن و اختيار جوهر چيزى را.

ترجمه
پس به تحقيق خدا را جاهل گشته است كسى كه خواسته است او را توصيف كند، و اختيار كرده است تجاوز به حقوق او را كسى كه خواسته است به او احاطه كند، و خطا كرده است آن كه خواسته است به كُنه و جوهر او برسد.

توضيح
پس از روشن كردن و بيان مقامات توحيد و صفات و اسماء و أفعال: به نتايج آنها اشاره فرموده، و نُه مورد از آنها را بيان مىكند:
1 - كسى كه مىخواهد خداوند متعال را توصيف كند: جاهل به او گشته است، زيرا دفته شد كه در نظام توحيد مىبايد نفى صفات از ذات او بشود (خ 2)، و كسى كه مىخواهد او را با صفاتى متّصف كند: از حقيقت مقام توحيد بركنار شده،و از معرفت پروردگار متعال محروم گشته است.
2 - و كسى كه خود را محيط و پوشاننده قرار مىدهد به خداوند متعال: به حقوق لازم او كه بايد رعايت شود، تجاوز كرده است، زيرا او نامحدود و نامتناهى است، و كسى نتواند از لحاظ فكر و نظرو توجّه روحانى به او احاطه كرده و شامل گردد، تا در نتيجه او را محدود و متناهى قرار داده و از مقام عظمت و كبريايى و محيط بودن او كسر كند (خ 4، 6).
3 - و كسى كه مىخواهد جوهر و اصل او را آگاهى پيدا كند: البتّه راه خطا پيموده است، زيرا بايد توجّه داشت كه فكر كوتاه ومحدود و ضعيف انسان هرگز نتواند به جوهر و اصل خداوند متعال كه ميليونها مرتبه بالاتر از ادراك و برتر از فهم و وسيعتر از محدوده نظر او است: محيط و فراگير باشد.
و از اين معنى هم نبايد غفلت كنيم كه: خداوند متعال نور مجرّد نامحدود مطلق است، و تعبير به الفاظ ـ ذات، صفت، اصل، جوهر، إنّيّت، حقيقت، و غير اينها: همه براى تفهيم و تفاهم است.
و امّا تعبير در مورد اول به جهالت، و در دوم به تعدّى، و در سوم به خطاء: براى اين است كه در برنامه توصيف: بكلّى از شئون لاهوت خارج گشته، و به چيزى كه محدود و مصنوع و متناهى ومخلوق است، توجّه مىكند.
و در مورد دوم كه شامل شدن و احاطه به او است: به حقوق او كه نامتناهى ونامحدود بودن است، از جهت تصوّر و فكر ضعيف خود تجاوز كرده، و آن طورى كه بايد رعايت حقّ و شأن ومقام او را ننموده است.
و در مورد سوم كه اكتناه است: در اين تحقيق و دقّت و بررسى، راه خطا و لغوى را رفته و از طريق حقّ كه پرهيز از تفكّر در ذات و كنه و جوهر است، منحرف شده است.

12 - ومَن قالَ كيفَ؟ فقد شَبَّهه. ومَن قالَ لِمَ؟ فقد عَللَّه. ومَن قال مَتَي؟ فَقَد وَقَّتَهُ. ومَن قالَ فيمَ؟ فقد ضمَّنَه. ومَن قالَ إلى مَ؟ فَقَ نَهَاه. ومَن قال حتّى مَ؟ فقَد غَيّاه.

لغت
ما: اسم است براى استفهام، به معنى أىّ شئ، و چون حرف جرّ - لام، فى، إلى، حتّى، مِن، عن - به آن متّصل شود: الف آخر آن حذف مىشود.
تعليل: علّت و سبب آوردن.

ترجمه
و كسى كه گفت: چگونه است؟ پس او را تشبيه كرده است به چيزى. و اگر گفت: براى چيست؟ براى او علّت و سبب قائل شده است. و كسى كه گفت: در چه زمانى است و كى است؟ پس به تحقيق او را وقتى قرار داده است. و چون گفت: در چه چيز است؟ پس او را در ضمن چيزى ديگر به حساب آورده است. و اگر گفت: تا كى و تا كجا است؟ او را متناهى قرار داده است. و كسى كه گفت: تا پايان چه؟ پس براى او غايت و پايانى ذكر نموده است.

توضيح
و شش مورد ديگر از نتايج بيان مقامات توحيد:
1 - كيفيت و چگونگى براى او عارض نگردد: زيرا او از هر گونه عوارض و تحوّلات و قيود منزّه بوده، و نور مجرّد على الاطلاق است كه هيچ گونه حدّ و قيد و تبدّلى به ذات او راه ندارد (خ 3).
و كيفيت از جمله اعراضى است كه به ذات شئ عارض گشته و موجب تحوّل و تغيّر آن شده، و از اين لحاظ شبيه به مخلوقات ممكن و متحوّل و غيرثابت مىباشد.
آرى تحوّلات و عوارض در وجود لذاته پروردگار متعال پديدار نمىشود: قهراً در اين خصوصيّات شبيه خلق خواهد بود.
2 - اسباب و علل درباره ذات و صفات ذاتى او وجود ندارد، خواه آنچه مقدّم بر هستى باشد، مانند علّت فاعلى، و يا مؤخّر باشد، مانند علّت غايى: زيرا علّت آن چيزى است كه وجود شئ حدوثاً يا بقاءاً متوقّف و وابسته به آن بوده و مؤثّر در قوام و تحقّق آن شئ گردد.
آرى وجود پرورگار متعال واجب و ثابت و متحقّق بذاته و فىذاته و لذاته بوده و به ذات خود مستغنى از هر چيزى است، و او كمترين احتياجى در ذات خود به چيز ديگرى ندارد (خ 6).
3 - خداوند متعال محدود به زمان و وقت نيست: زيرا او خالق زمان است، و او ازلى و ابدى و وجود ذاتى دارد، و اگر او را در محدوده زمان قرار بدهيم: قهراً حادث و مسبوق به عدم بوده، و نيازمند خواهد بود به چيزى كه او را به وجود آورد (خ 9).
پس سؤال كردن از اين كه خداوند متعال در چه وقت و زمانى بوده يا هست؟ برخلاف اقتضاى ازلى بودن و واجب بودن و تقوّم به ذات و غناى مطلق و نامحدودى او است.
4 - خداوند متعال در محلّى يا در محيط و فضايى كه جسمانى يا روحانى باشد قرار نگرفته ونمىگيرد: زيرا در اين صورت پروردگارى كه نامحدود و نامتناهى و ازلى و ابدى است، محدود و معروف گشته، و ضعيف و عاجز ومحتاج وحادث خواهد شد.
و گفته شد كه: آنچه به خداوند متعال نسبت داده مىشود، قهراً بايد از ماوراء عالم جسمانى باشد، و محلّ و محيطى هم كه به او نسبت داده مىشود، مكان مادّى نخواهد بود: زيرا مكان هر چيزى بايد متناسب با او باشد، و در عين حال براى خداوند نامتناهى نامحدود هيچ گونه محلّ و فضا و محيط فراگيرنده اى نتوان فرض كرد.
5 - براى او نتوان نهايت ومنتهايى فرض كرده، و از منتهاى سعه وجودى او پرسش كرد: زيرا منتها داشتن مستقيماً محدود و معيّن گشتن است، و آن ملازم با امكان وجود و ضعف و حدوث و مخلوق بودن خواهد بود (خ 4).
6 - براى خداوند متعال نتوان غايت و آخر و مقصدى فرض كرد: زيرا پايان داشتن در يك جريان و عمل، نوعى است از متناهى و محدود بودن، و هر آنچه پايان و غايتى در او باشد: ضعيف و متناهى ومخلوق خواهد بود.
و فرق نهايت و غايت (الى مَ، حتّى مَ) اين است كه: غايت هر چيزى قسمت آخر آن است و نهايت حدّ آخرى است كه به آنجا منتهى مىشود، يعنى نقطه اى كه بعد از نقطه غايت باشد.
و هر دو معنى مشتركند در ايجاد محدوديّت و منتهى بودن شئ.
پس اين نُه مورد جمعاً از نتايج معارف و مطالب گذشته مىباشد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
برای کامل تر کردن دوستانی که می خواهند از مواردی درباره ی تمامی موارد گلچینی کرده ایم که انشاالله باعث جلب رضایت دوستان گردیده شده باد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 222
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 214
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 238
  • بازدید ماه : 322
  • بازدید سال : 748
  • بازدید کلی : 16,027
  • کدهای اختصاصی